Ebi

Beshkan

بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، وقت رفتنه ، بشكن دست دشمنه
بشكـــــــن …

اي آخرين مهمان اين ميخانه بشكن
اي نقطه پايان اين افسانه بشكن
بشكن حريم شوم اي بتخانه بشكن
تا نشكني پيمان خود با خانه بشكن
جانانه بشكن ، رندانه بشكن
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، وقت رفتنه ، بشكن دست دشمنه
بشكـــــــن …

اي خسته از زنجير جهل و فتنه بشكن
اي در كنار چشمه مانده ، تشنه بشكن
بشكن حديث تلخ پشت و دشنه بشكن
تا نشكني در خويشتن ، اين فتنه بشكن
جانانه بشكن ، رندانه بشكن
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، وقت رفتنه ، بشكن دست دشمنه
بشكـــــــن …

اي قرنها زنداني تقدير بشكن
تقدير را با ضربه تدبير بشكن
بشكن فسون اين قل و زنجير بشكن
بشكن ستون خانه تزوير ، بشكن
جانانه بشكن ، رندانه بشكن
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، باشه ميشكنم
بشكن ، وقت رفتنه ، بشكن دست دشمنه
بشكـــــــــــــن …