من کويرم من کويرم
دشت تب کرده ی پيرم
نفسم مرده تو سينه
عطشم کرده اسيرم
من کوير خشک و پيرم
که طراوت نپذيرم
توی روياها می بينم
روز ميلاد بهارم
مثل يک جنگل سبزم
عطر پاک سبزه زارم
اما اين مثل يک خوابه
تن من تشنه ی آبه
بوته های خشک و زردم
زير تيغ آفتابه
نقش رويای بهاران
در نگاه من نشسته
توی رگهای تن من
حسرت بارون نشسته
دشت تب کرده ی پيرم
نفسم مرده تو سينه
عطشم کرده اسيرم
من کوير خشک و پيرم
که طراوت نپذيرم
توی روياها می بينم
روز ميلاد بهارم
مثل يک جنگل سبزم
عطر پاک سبزه زارم
اما اين مثل يک خوابه
تن من تشنه ی آبه
بوته های خشک و زردم
زير تيغ آفتابه
نقش رويای بهاران
در نگاه من نشسته
توی رگهای تن من
حسرت بارون نشسته