Ebi

Payande baad iran

در زير باران گلوله هاي داغ
پاشيده بر اين خاک بذر هزاران باغ
آنان که بي پروا جان را فدا کردند
در شوره زار عجز جنگل به پا کردند

در بستر تاريخ از خون اين ياران
حماسه مي جوشد از چشمه ي عصيان
آن لحظه که دژخيم فرمان آتش داد
ز ياد آزادي ، با خون به راه افتاد
در لحظه ي اعدام معراج اين ياران
فريادشان اين بود پاينده باد ايران
برادري اين سو در جوخه ي آتش
آن سو رفيق خلق بالاتر از آتش

در زير باران گلوله هاي داغ
پاشيده بر اين خاک بذر هزاران باغ
برادر سرباز ، آنکه کنون با ماست
اي کاش پيش از اين از خواب بر مي خواست
اگر تفکر خلق چون آن برادر بود
تاريخ ما امروز به شکل ديگر بود