Ebi

Cheshmeh

چشمه ام زلال و پاکم
دل بی قرار خاکم
خنک زمين داغم
خون ريشه های باغم
چشمه ام زاده بارون
چشم اميد بيابون

هر لب تشنه رو سيراب
دورم از وسعت مرداب
واسه پونه های صحرا
گلای وحشی تنها
ريشه های خشک و مرده
زندگی ساز و گوارا

من غرور دشت و کوهم
واسه خشکی مثل روحم
واسه آخرين دقايق
کشتی نجات نوحم
همه نورم پاک و روشن
واسه هر تاريکی روزن
بتم اما واژگونم
رنگ تنهايی تو خونم

ترسم از تنهايی موندن
تن و توی خاک پوسوندن
ديگه بارون نديدن
تن به تنهايی کشيدن
..