Ebi

Pir

يه نفر مرد پير
گوشه گير و فقير
با موهای سپيد
تو دلش مرده اميد
مثل يک ديوونه
زير لب می خونه

پای پر پينه ام
دستهای خونی ام
دم به دم هی می گم
اين جا من زندونی ام
مثال اسيرا
ميون زنجيرا

بسه بسته ها رها کنيد
خوب و از بدی سوا کنيد
بر فقيران اين ستم ها
تا به کی

غنچه ها پر پر شدن
بی تن و بی سر شدن
لاله های قشنگ
تو سياهی شب
مردن از بی کسی
تشنه و خم شدن
نشکنين بال اين قاصدک های ما
نشکنين بال اين بی گناهان را اينجا